woensdag 26 oktober 2011

دزدی «مشرق نیوز» اصولگرا از وبلاگ من

چند روز پیش همزمان با برگزاری مسابقات تیر و کمان قهرمانی آسیا در تهران و متعاقب آن پخش مستقیم این مسابقات در بخش بانوان از شبکه ٣ مطلب مصوری منتشر کردم که در واقع اشاره ای بود به سردرگمی عوامل صدا و سیما در گزینش پخش تصاویر خانمهای ورزشکار خارجی حاضر در این تورنمت.

آنجا  اشاره ای داشتم به حضور خانمهای بی حجاب خارجی که صدا و سیما با تمام تلاشی که می کرد اما باز در کادر تصاویر ارسالی دیده می شدند. دست آخر هم بدون مقدمه و بطور ناگهانی دو گزارشگر این برنامه از ببینندگان خداحافظی کردند و گزارش خود را نیمه تمام گذاشتند.
امروز بطور اتفاقی دیدم سایت تند رو و دست راستی «مشرق نیوز» عکسی که من از پخش زنده تلویزیونی این مسابقات تهیه کردم را به سرقت برده و به نحو ناشیانه ای نام وبلاگ بنده را هم از روی عکس حذف کرده. حالا دیگر بماند چه تحلیل مزخرف و تنگ نظرانه ای در ذیل عکس منتشر کرده.

.


مطلب «مشرق نیوز» را می توانید از اینجا بخوانید.

maandag 24 oktober 2011

سواد در حد تیم ملیِ داشجویان عرزشی

٢ روز پیش خبرگزاری مهر خبری را زیرعنوان «تجمع دانشجویان مقابل سفارت سوئیس» تحت پوشش تصویری قرار داده بود . بماند دیگه حالا که جماعت عرزشی رو طبق معمول در قالب دانشجو معرفی کرده بود یا نه ولی چیزی که در میان انواع و اقسام تابلو ها و بنرهای گران قیمت این گروه بیشتر خودش را عیان می کرد همین تکرار مکرر سطح سواد این به اصطلاح دانشجویان معترض بود. آنجا که روی یک پلاکارد حتی از بکار بردن صحیح یک موصوف و صفت در طرح شعارهایشان ناتوان بودند.


خودتان قضاوت کنید، " Western Capitalism" , "West Capitalism" یا این چیزی که این خواهر نوشته : "capitalism west"

zondag 23 oktober 2011

همه از تحولات اخیر «وی- اُ - اِی» ناراضی ولی اما این یکنفر راضی

 دیر زمانی است اخبار ضد و نقیضی پیرامون سیر تحولات بخش فارسی VOA، رادیو و تلویزیون وابسته به وزارت خارجه آمریکا در طول تصدی گری مدیر جدید این رسانه بگوش می رسد. اهمیت این اخبار وقتی صورت جدی بخود گرفت که همکاران جدا شده از این رسانه نسبت به اقدامات اخیر آن واکنش نشان دادند و پیرو آن در پی برکناری یک مجری باسابقه از این سازمان این واکنش ها به سطح مخاطبین و همینطور فضای مجازی فارسی منتقل شد.

اولین زمزمه های نارضایتی از این اقدام بیشتر در بین هواداران یک گروه اسلامی مخالف حکومت ایران بگوش رسید تا جاییکه در ابتدا گمانه زنی ها حاکی از آن بود که گویا این گروه به سبب تغییرات پیش آمده عرصه تبلیغاتی مهمی را از کف داده اند. متعاقب آن با برکناری تنی چند از اعضای جوان این سازمان که بدون هیچ وابستگی حزبی و گروهی سابقه حضور در زندانهای جمهوری اسلامی، شکنجه و آزار را در کارنامه خود داشتند موج واکنشها و ابراز نارضایتی ها صورت بسیار فراگیر و گسترده تری بخود گرفت تا جاییکه  اقدامات اخیر VOA مسقیم و غیر مستقیم اذهان عمومی را به سوءظن توافقی نانوشته بین دولت اسلامی ایران از یکسو و وزارت خارجه ایالات متحده بعنوان حامی و صاحبکار VOA از سویی دیگر معطوف می داشت.
فارغ از اینکه کارکرد بخش فارسی صدای آمریکا بر اساس منافع دولت ایالات متحده  تا چقدر به برپایی دموکراسی و نیل به آزادی مردم ایران در طول این سالها مفید فایده بوده، نگاه اِجمالی به طیف کسانیکه از این تغییر و تحول خشنودند و ابراز رضایت می کنند حاکی از قصه ناامید کننده ایست که گره از حل معما می گشاید.

این روزها کمتر روزی است که روزنامه ارگان وابسته به علی خامنه ای رهبر دولت اسلامی ایران در زیر عنوان «خبر ویژه» مطلبی را به وقایع رخ داده در بخش فارسی صدای آمریکا اختصاص نداده باشد تا جاییکه با شرح شعف گونه ماوَقَع آنچه اینروزها بر VOA گذشته، بیش از هر چیز مهر تأییدی بر این گفته گذاشته است که آقای یا خانم VOA، آقا یا خانم وزارت خارجه، همه از تحولات اخیر VOA ناراضی اند ولی اما این یکنفر راضی!

خلاصه هر کاریش بکنی نهایتا از یه جایی بیرون می زنه

امروز صبح بود که حین شروع فعالیت روزانه طبق عادت که تلویزیون یا رادیو رو روی صدای کم روشن میگذارم ، تلوزیون روشن بود و داشت مسابقات تیراندازی با کمان زنان آسیا رو در تهران پخش زنده می کرد.
خوب خوشحال شدم از اینکه به غیر از فوتبال تلوزیون داشت یه رشته ورزشی دیگه مثل تیراندازی باکمان اونم در قسمت بانوان رو پخش مسقیم می کرد. حالا دیگه بماند که هیچ خدمات تصویری جهت دادن اطلاعات به بینندگان در خصوص مسابقات داده نمی شد، خدماتی مثل درج نام شرکت کنندگان، نام کشور و تیم شون، نتایج بدست اومده و غیره ؛ مضاف بر این با این ممیزی که عوامل صدا و سیمای حاج عزت در انتخاب شات ها و بستن کادرها بخرج می داد ما اصلا نفهمیدیم کی اساسا داره کدوم سیبل رو می زنه و بقول معروف کی به کیه. اما با کمی فضولی و کنجکاوی اومد دستم که قضیه چیه.
بابا آخه ناسلامتی مسابقه مربوط به بانوان اونم در سطح کشورهای آسیایی بود و گویا یکی دو تا از ورزشکاران خارجی راجع به نحوه حجاب در ایران حسابی توجیه نبودند. عوامل فنی هم به هر حال هر کاری می کردند ایراد کار از یه جایی می زد بیرون و تصویر دو سه تا از خانمهای شرکت کننده با موهای باز توی کادر میومد.

خلاصه بدون اینکه ما بفهمیم کی تیرشو رو به کجا زد و کی باخت و کی برد و کی رفت به مرحله بعد و ... ناگهان بدون مقدمه دو تا گزارشکر شبکه ٣ وسط برنامه با ببینندگان خداحافظی کردند و گفتند بعد از ظهر با مسابقه قسمت آقایون بر می گردند!

یکی نیست به این حضزات بگه آخه چرا باید طوری رفتار کنی که حس کنی پخش گوشه تار موی یه زن می تونه اینقدر خطرناک باشه!؟

donderdag 20 oktober 2011

امید جلالی، کمدین ایرانی-انگلیسی در برنامه پر بیننده «تاپ گیر» بی بی سی

چند سال پیش شو تلویزیونی معتبر  «تاپ گیر» Top Gear از امید جلالی هنرمند و بازیگر توانای ایرانی-انگلیسی دعوت کرده بود تا در این برنامه حاضر شود. علت این دعوت هم حضور موفق و قابل قبول وی در عرصه تلویزیون و سینما بود. به عنوان مثال در ژانر اکشن حضور در فیلمهایی نظیر The World Is Not Enough از سری فیلمهای جيمز باند یا «گلادیاتور» Gladiator و یا در ژانر تخیلی در ١٩٩٩ فیلم «مومیایی» The Mummy و یا در ژانر کمدی در سال ٢٠١٠ در فیلم «کافر» The Infidel و دهها اثر تلویزیونی و سینمایی دیگر همه و همه دلیل خوبی بود تا دعوت از او برای حضور در برنامه «تاپ گیر» Top Gear  از سوی مسولین برنامه برای جذب مخاطبین میلیونی توجیه پذیر باشد.


اما آنچه موجب نوشتن این یادداشت و اضافه کردن ویدئو حضور امید جلالی در  این برنامه  شد اظهارات جالب و خنده دار وی در پاسخ به سوالات Jeremy Clarkson «جرمی کلارسن» در مورد آمار بیش از ٢٥ هزار کشته تصادفات جاده ای درایران، درباره پیکان، اظهارات جرج بوش رئيس جمهور وقت ایالات متحده درباره ایران و مسائلی مربوط به فرهنگ و خلق و خوی ما ایرانی هاست. دعوت می کنم تا خودتون این ویدئو رو ببینید و لذت ببرید.




maandag 17 oktober 2011

دبیر ارشد واشنگتن پست در خبرگزاری فارس چه می کرد؟

این تصاویر مربوط است به دیدار ماه گذشته دبیر ارشد واشنگتن پست از خبرگزاری فارس :

در روزگاری که حضور خبرنگاران مستقل در کشورمان به سبب عدم ارائه خدمات کنسولی تقریبا نزدیک به محال است چگونه است که دبیر ارشد روزنامه واشینگتن پست خانم  Lally Graham Weymouth نه تنها در ایران حضور می یابد بلکه با سلام و صلوات به بازدید از قلب توپخانه دستگاه دروغ پراکنگی دولت دهم یعنی خبرگزاری فارس می رود.
این حین خشونت های بعد از انتخابات خرداد ٨٨ بود که دولت به سبب جلوگیری از نشت بیش از حد اخبار پایمال شدن حقوق انسانی معترضین، عذر اکثریت قریب به اتفاق خبرنگاران خارجی را خواست و حتی طی اولتیماتومی خواستار ترک خاک کسورمان از سوی آنان شد.
فراتر از آن طیف گسترده ای از فعالان سیاسی، مذهبی، اجتماعی و فرهنگی کشورمان بودند که به سبب آنچه دادن مصاحبه به رسانه های دول متخاصم خوانده می شد به سادگی محکوم و مجبور به تحمل انواع آزار و اذیت از سوی ارگانهای حکومتی می شدند.

حال سوال اینجاست حضور دبیر ارشد یکی از قدیمی ترین، در گردش ترین، و سرشناس ترین رسانه های نوشتاری ایالات متحده یعنی همان شیطان بزرگ، همان بزرگ دولت متخاصم در ایران آنهم تازه در خبرگزاری فارس چه تفسیر و چه پیامی می تواند داشته باشد؟!

متن خبر این دیدار را اینجا بخوانید

zondag 16 oktober 2011

پایگاه خبری ألف خبر احتمال تغییر ضرغامی را حذف کرد

در حالیکه خبرگزاری مهر دیروز ١ شنبه ٢٤ مهر ١٣٩٠ به استناد خبری از سایت «الف» خبر از احتمال تغییر عزت الله ضرغامی رئیس سازمان صداوسیما داده بود، «الف» این خبر را از عناوین اخبار خود بکل حذف کرد.



خبرگزاری مهر به نقل از الف نوشته است: «سایت خبری الف با اشاره به احتمال تغییر رئیس سازمان صداو سیما  نوشت : پس از آنکه سید عزت الله ضرغامی در جریان سفر کاری به اوکراین به علت انسداد شراین و حمله قلبی سفر خود را نیمه کاره رها کرده و با هواپیمای شخصی رئیس جمهور به تهران بازگشت، نگرانی ها درباره وضعیت جسمانی و سلامتی وی با توجه به مشغله زیاد او در جایگاه ریاست صداوسیما ، به وجود آمده است. نگرانی مقامات ارشد نظام از وضعیت جسمی وی به حدی است که این احتمال می رود تا ضرغامی پیش از پایان سال از مدیریت سازمان صداوسیما کناره بگیرد.»

donderdag 6 oktober 2011

ایسنا تصویر دختری که در همدان راه خودروی احمدی نژاد را سد کرده بود حذف کرد

امروز در صفحه فیس بوک یکی از دوستان لینکی از وبسایت «آفتاب» aftabnews.ir دیدم که درباره سفر احمدی نژاد در دوره چهارم سفرهای استانی هیئت دولت به همدان, عکس زیر رو با این تیتر کار کرده بود:
 «دختری که در همدان راه احمدی‌نژاد را سد کرد»






با توجه به مارکه بودن عکس که منبع انتشارش رو «ایسنا» خبرگزاری دانشجویان ایران اعلام می کرد بر آن شدم برم اونجا و اطلاعات و اخبار بیشتر و دقیق تری در اینباره کسب کنم. اما متوجه شدم این عکس از میان ٣ سری عکسهای مربوط به ورود و حضور احمدی نژاد در همدان حذف شده!
گرچه بعضی ملاحضات و یا شاید دستوری از بالا اینگونه اقدامات غیر حرفه ای رسانه های عمدتا حکومتی رو مسبوق به سابقه می کند اما در این مورد خاص شاید بتوان علت حذف این عکس رو تحلیل هایی دونست که معمولا در پی انعکاس اینگونه تصاویر در فضای مجازی بوجود میاد.
واسه نمونه توجهتون رو جلب می کنم به دیدن صحنه های مشابهی که در سفرهای گذشته استانی احمدی نژاد اتفاق افتاده و شاید دلچسب نبودن انعکاسش در شبکه های مجازی علت این اقدام اخیر «ایسنا» بوده باشه.



dinsdag 4 oktober 2011

دین رفت

دیروز و امروز به طور اتفاقی فرصتی پیش آمد تا شانس خواندن مجموعه «چرند و پرند» اثر مرحوم «علی اکبر دهخدا» را داشته باشم. این اثر مجموعه ای از نوشته های انتقادی در باب مسائل مختلف سیاسی و اجتماعی دوران مشروطه است که توسط ایشان در روزنامه «صوراسرافيل» تحت همان عنوان «چرند و پرند»  و با نام مستعار در قالب طنز به چاپ می رسید.
از میان نوشته های کوتاه و بلند این کتاب قطعه ای دم نظرم جالب آمد که با توجه به اوضاع و احوال امروزهء معقوله دین و دینداری در ایران، در کمرنگی آموزه های دینی در رفتار و عمل مردم در عین اینکه خود زیر بار تسلط دین هستند، نقل آن را در اینجا خالی از لطف نمی دانم. نام این قطعه هست «دین رفت» و حکایت پسر بچه ای است که تازه به شهر آمده و در نزد یک آخوند به خانه شاگردی مشغول است.

دهخدا اینگونه می نویسد :
«من بّچه بودم. پیش یك آخوند خانه شاگرد شدم. بّچه درس می داد. من هم هر وقت بیكار بودم، پیش بّچگان می نشستم. آخوند دید من دلم می خواهد بخوانم. درسم داد. مّلا شدم.
 در كتاب نوشته بود: آدم باید دین داشته باشد. هر كس دین ندارد، جهنم می رود. از آخوند پرسیدم، دین چه چیز است؟ گفت: اسلام.
گفتم اسلام یعنی چه؟ آخوند یك پاره ای حرف ها گفت و من یاد گرفتم. گفت: این دینِ اسلام است.
بعد كه من بزرگ شده بودم گفت: دیگر به كار من نمی خوری. من خانه شاگرد می خواهم كسی كه، زنم ازش روی نگیرد. تو بزرگی برو. از پیش آخوند رفتم.
گدایی می كردم. یه آخوند به من گفت: برو خانه  امام جمعه خرج می دهد. پول هم می دهد. وقف مدرسه  مَروی را میرزا حسن آشتیانی از او گرفته، می خواد پس بگیرد.
من رفتم خانه امام. دیدم مردم خیلی اند. می گفتند: دین رفت.
 معطل شدم كه چطور دین رفت. حرف هایی كه آخوندِ بّچه ها به من گفته است، من بلدم. خیال كردم، بلكه آخوند نمی دانست. دین ملك وقف است. شب شد، بیرونم كردند. آخوند بّچه ها پلو خوردند. هر سری دو قران گرفتند. روز دیگر نرفتم.

در بازار هم شنیدم می گویند دین از دست رفت. شلوغ بود. خیلی گردیدم. فهمیدم میرزا حسن می خواهد برود. گمان كردم دین میرزا حسن است. خیال كردم چطور میرزا حسن را داشته باشم كه جهنم نرم. عقلم به جایی نرسید. چندی نكشید میرزا حسن مُرد. پسرش مدرسه مروی را گرفت.

آن روزها، یك روز شاه عبد العظیم بودم. خیلی طّلاب آمدند. می گفتند دین رفت. بعد فهمیدم احمد قهوه چی را، سالار الدوله به عربستان خواسته. پسر میرزا حسن طّلاب را فرستاده تا كه از شاه عبد العظیم برگردانند. خیال كردم دین احمد قهوه چی است. اتفاق افتاد احمد را كه دیدم، خیلی خوشم آمد. گفتم بلكه طّلاب راست می گفتند. من نمی توانستم احمد را داشته باشم. این پسر خرج داشت. من گدا بودم. دیگر آن كه پسری را كه در سرش میان سالار الدوله و میرزا حسن جنگ و جدال است، من چطور داشته باشم. دیدم ناچارم به جهنم بروم كه دسترس به دین ندارم.

بعد پیش یك سمسار نوكر شدم، كه یك دختر خوب داشت و یه دختر خیلی خوب هم صیغه كرد. صیغه اش را خدیجه مُطرب بُرد برای عین الدوله و به یك سّید كه برادرش مجتهد بود، دخترش را شوهر داد. كه بعد از خانه  شوهر او را دزدیدند. سمسار می گفت دین رفت. نفهمیدم دین كدام یكی بود. خیال می كردم هر كدام باشند، دین خوب چیزی است. چون از دین داشتن خودم نا امید بودم، به جهنم راضی شدم و طمع به دین نكردم.

این روزها كه طیول برگشته و در مواجب و مستمری گفتگوست و تسّلط یك پاره حاكمان كم شده و مداخل یك پاره  مردم از میان رفته،باز می شنوم، می گویند دین رفت.

یك روزی هم خانه یك شیرازی روضه بود. من رفته بودم چایی بخورم. یك نفر كه نویره صاحب دیوان شیرازی بود، آن وقت آنجا بود. می گفت: سه هزار تومان پیش فلان شیخ امانت گذاشته ام. حاشا كرده است. دین رفت. خیلی مردم هم قبول داشتند كه دین رفت. مگر یك نفر كه می گفت: چرا پولت را پیش جمشید امانت نگذاشتی كه حاشا نكند. دین نرفته. عقل تو با عقل مردم دیگر از سر شماها رفته. خیلی حرف ها می زدند.

من نفهمیدم. باری سرگردان مانده ام كه آیا دین كدام یك از این ها است؟
آن است كه آخوند مكتبی می گفت، آیا ملك وقف است، یا احمد قشنگ قهوه چی است، یا صیغه و دختر سمسار است، یا سه هزار تومان است؟ یا طیول و مستمری و مواجب است؟ یا چیز دیگر؟ برای خاطر خدا و آفتاب قیومِت، به من بگویید كه من از جهنم می ترسم.»

غلام گدا آزادخان علی الّلهی